English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep a fast U روزه داشتن
to observe a fast U روزه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
fasting U روزه
fasts U روزه
fastest U روزه
to break ones fast U روزه
daylong U یک روزه
ventage U روزه
fasted U روزه
fast U روزه
fasting U روزه داری
may fly U حشره یک روزه
triduum U عبادت سه روزه
lent U ماه روزه
d. after d. U همه روزه
to observe a fast U روزه گرفتن
fast day U روز روزه
ephemerid U حشره یک روزه
eight day U هشت روزه
day fly U مگس یک روزه
daylong U همه روزه
daylily U سوسن یک روزه
the fasting month U ماه روزه
fasts U روزه گرفتن
faster U روزه دار
fasted U روزه گرفتن
faster U روزه گیر
mayfly U حشرهی یک روزه
mayflies U حشرهی یک روزه
fast U روزه گرفتن
fastest U روزه گرفتن
the f.month U ماه روزه
quadrages imal U چهل روزه
set menu U صورت غذای هر روزه
hexahemeron U شش روزه افرینش یاتاریخ ان
ember days U روزهای روزه ودعا
in the next few days U درهمین چند روزه
pentad U مدت پنج روزه
quadrages ima U یاچله روزه وپرهیزنصارا
hexaemeron U شش روزه افرینش یاتاریخ ان
one day event U مسابقه پرش یک روزه
days sight draft U برات دیداری 06 روزه
I've been here for five days. U پنج روزه که من اینجا هستم.
German measles U سرخک سه روزه [سرخجه] [پزشکی]
wear out one's welcome <idiom> U مهمان دو روزه عزیز است
three-day measles U سرخک سه روزه [سرخجه] [پزشکی]
rubella {sg} U سرخک سه روزه [سرخجه] [پزشکی]
every dog has his day <idiom> <none> U هرکسی پنج روزه نوبت اوست
simple interest U سود پول بر اساس سال 063 روزه
quadrages imal U وابسته به چله روزه وپرهیزکه درمیان نصارامعمول است
madison U مسابقه دوچرخه سواری استقامت 6 روزه بین 2 تیم
consumables U موضوعات سادهای که در اجزای هر روزه سیستم کامپیوتری لازم اند
adjustable split die وسیله ای برای در آوردن دنده یا روزه در سطح خارجی اجسام
three-day retreat U گردهمایی سه روزه دور از مردم عمومی [برای دعا کردن، درس دینی و عبادت]
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
to go hot U تب داشتن
having U داشتن
redolence U بو داشتن
have U داشتن
doubts U شک داشتن
to possess U داشتن
want U کم داشتن
to have U داشتن
to hold U داشتن
wanted U کم داشتن
doubted U شک داشتن
doubting U شک داشتن
to have possession of U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
relieve U داشتن
relieves U داشتن
relieving U داشتن
own U داشتن
owned U داشتن
owning U داشتن
lackvt U کم داشتن
owns U داشتن
intercommon U داشتن
to hold a meeting U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
bears U در بر داشتن
lacks U کم داشتن
bears U داشتن
lack U کم داشتن
to be feverish U تب داشتن
lacked U کم داشتن
bear U در بر داشتن
possess U داشتن
possesses U داشتن
to have f. U تب داشتن
bear U داشتن
doubt U شک داشتن
possessing U داشتن
keep U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
to be afraid U بیم داشتن
play-act U نقش داشتن
aspired U هوش داشتن
play-acted U نقش داشتن
aspired U ارزو داشتن
play-acting U نقش داشتن
aspire U هوش داشتن
aspires U ارزو داشتن
trepan U تمایل داشتن
to have the pull of U برتری داشتن بر
expect U چشم داشتن
abominating U تنفر داشتن
hear U خبر داشتن
hears U خبر داشتن
to regard with reverence U محترم داشتن
retain U نگاه داشتن
to hold in reverence U محترم داشتن
to get the wind up U بیم داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
aspiring U ارزو داشتن
to hold in respect U محترم داشتن
to hold in contempt U سبک داشتن
play-acts U نقش داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
abominates U تنفر داشتن
aspire U ارزو داشتن
to have an steem for U محترم داشتن
to have a bee in ones bonnet U کک درتنبان داشتن
to hang up U نگاه داشتن
to be in demand U طالب داشتن
to be in rapport U تماس داشتن
to give support to U نگاه داشتن
liaises U رابطه داشتن
to fondle to the heart U گرامی داشتن
to drive at U توجه داشتن به
to bear a grudge U لج یاکینه داشتن
to drive at U قصد داشتن از
to bear any one a grudge U به کسی لج داشتن
to bear enmity U دشمنی داشتن
refrains U نگاه داشتن
to bring good luck U شگون داشتن
to have patience U شکیبایی داشتن
to be in debt U بدهی داشتن
to rold in steem U محترم داشتن
to be in contact U تماس داشتن
varies U فرق داشتن
vary U فرق داشتن
to be in a state of a U بیم داشتن
refrain U نگاه داشتن
adjudge مقرر داشتن
to be in arrear U پس افت داشتن
contest U اعتراض داشتن بر
contested U اعتراض داشتن بر
contesting U اعتراض داشتن بر
contests U اعتراض داشتن بر
to have in view U در نظر داشتن
to have in stock U موجود داشتن
refrained U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
to have in remembrance U بخاطر داشتن
to have in remembrance U یاد داشتن
to carry authority U نفوذیاقدرت داشتن
liaising U رابطه داشتن
to lock out U نگاه داشتن
to lie heavy on one's heart U معذب داشتن
to keep up prices U نرخهارابالانگاه داشتن
to keep watch U پاس داشتن
possessing U در تصرف داشتن
possesses U در تصرف داشتن
to lie heavy on one's heart U رنجه داشتن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com